تمام اين اولين هاي شيرين
سلام خوشگلم ...اين يادداشت رو وقتي دارم برات مي نويسم كه تو كوچولوي من با بابايي رفتي شركت و داري حسابي بابا رو با شيطونيات ديوونه مي كني ...چهارشنبه هم كه با ماماني اومده بودي اداره و با اداهاي شيرينيت دل همكاراي مامانو آب مي كردي ...چيكار مي شه كرد ديگه ...هنوزدور كاري مامان درست نشده و من و تو مجبوريم اي هفته رو هم سختي بكشيم تا ببينيم وضعيتمون چي مي شه و كي بالاخره تكليفمون معلوم ميشه
راستي چهارشنبه يه اتفاق خيلي خيلي خوب افتاد...سرمه خانوم ني ني خاله سورا يه دفعه اي و بي خبر به دنيا اومد و همه رو شوكه كرد .اما خدا رو شكر هم خودش هم مامانش سالم بودن و شما هم بالاخره از تنهايي در اومدي و يه دوست خوب واسه خودت پيدا كرد...
از خبراي ديگه اينكه كم كم ديگه داري چهاردست و پا مي ري واسه خودت هرچند هنوز فقط دنده عقب حركت مي كني ولي فكر مي كنم همين روزهاست كه شما فسقلي خانم راه بيفتي و همه جا رو به هم بريزي.ديشبم واسه اولين بار تونستي بدون كمك چند دقيقه بشيني و با اسباب بازيهات بازي كني ...خدا ميدونه كه اين اولين بارها برا مامان و بابات چقدر شيرينه...